ساعت 5 راه افتادیم و رفتیم پلور و ماشین هارو پارک کردی ماز اونجا 2 تا ماشین شدیم و رفتیم تا ناندل – سنگ بزرگ و از پای کار استارت زدیم طرفای ساعت 10 و نیم بود

یه استراحت کوتاه توی جانپناه 4000 داشتیم و نهایتا بعد از 6 ساعت و نیم رسیدیم جانپناه 5000

یکم بیشتر طول کشید، علتش هم این بود که عجله نداشتم، بعلاوه اینکه کوله هامون خیلی سنگین بود. نفری حدود 9 لیتر مایعات داشتیم بعلاوه وسایل شبمانی و پوشاک و تجهیزات

فردا صبحش ساعت 5 و نیم استارت زدیم

شیب زیادی داشت. یه جاهایی شن اسی بود و چند جا دست به سنگ داشت و مسیر دقیق مشخص نبود

برف تا قوزک پا بود که مشخص بود تازه ست و خیلی جاها یخ داشت

هوا افتابی و نیمه ابری بود که طرف های عصر ابری شد

سر درد نداشتم ولی نفسم سنگین بود

خیلی نتوستم غذا بخورم ولی نسبتا خوب اب خورم

بالای 5000 تنفس برام سخت بود. روی تنفس و گامم خیلی تمرکز کردم تا تونستم ضربان قلبم رو پایین بیارم

بالاتر حالم بهتر شد ولی همچنان به هیچی میل نداشتم

اخر مسیر رسیدیم به بام برفی و رفتیم روی قله

تجربه صعود با کوله سنگین در ارتفاع زیاد رو قبلا داشتم

وقتی میخواستم برای دو جبه دماوند آشنا اماده بشم، یال داغ رو تا قله با کوله سنگین کوله کشی کردیم و از شمال شرقی برگشتیم

ولی امادگی الانم خیلی متفاوت بود و کوله کشی توی ارتفاع با تمرین کم و برف و شیب و شن اسکی برام چالش زیادی داشت

10 دقیقه ای روی قله بودیم و یک سره تا گوسفندسرا رفتیم و 3 و 10 دقیقه ظهر مسجد بودیم

برنامه سنگین و طاقت فرسایی برای من ولی سالها بود اینطوری بهم فشار نبومده بود

پاهام واقعا درد میکرد

عضلات پام خیلی ضعیف تر از قبل شده بود و فقط با تجربه صعود کرده بودم و الان داشتن فریاد میکشیدن و تا 72 ساعت DOMS داشتم

گوشیم توی راه خاموش شد. وقتی رسیدم به ماشی زدم شارژ که اونجا متوجه شدم گوشیم ریست فکتور شده و تمام عکس های این 3 ماه اخیرم پریده

خوشحال از صعود و از اینکه بالاخره توی مسیر خوب افتادم ... از یکشنبه ش برگشتم سر تمرین