زندگی رخ نشان میدهد . داستان دور شدن از ورزش سال های ۱۴۰۲ تا ۱۴۰۴
پاییز1402 توی دوره دیواره نوردی افتادم. داشتم با تالون صعود میکردم و استاد اجازه استفاده از طناب حمایت از بالا رو نداد و مسیر 2 تا میانی طبیعی داشت، پاندول شدم و 2 تا از انگشت هام شکست
تنهایی تا تهران رانندگی کردم، عمل کردم و پین گذاشتم و تا آخر سال درگیر فیزیوتراپی بودم تا دستم مشت بشه
داشتم کم کم برمیگشتم به تمرین
دویدن رو جدی توی زمستون 1402 شروع کردم 5 کیلومتر رو 23 دقیقه با پیس :4:37 رفتم
بهار رفتم که توچال رو 3:30 ساعته صعود که کشیدگی شدید مینیست و همسترینگ دچار شدم
علتش هم نداشتن تنوع ورزشی و بدنسازی بودش – البته که توی رکورد گیری زیر 1 ساعت گردنه قوچک هم پام بد پیچیده بود.
تقریبا کل سال 1403 درگیر درد و اسیب بودم. 10 کیلو چاق شدم و بعدش چند کیلوی دیگه . از 72 به 85 رسیدم
کوه هم نمیتونستم برم و خیلی کلافه بودم تا اینکه بار خورد و یه دماوند با همکارا رفتیم و هفته بعدش هم شانه کوه منطقه علم کوه رو سرپرستی کردم با باشگاه
داشتم به تمرین برمیگشتم که یه جمعه پاییزی رفتم بندعیش برگشتنی دیدم حالم خوب نیست و شبش ... یک هفته بیمارستان بودم
یه ویروس گارشی گرفتم که هیچ چیز حتی اب نمیتونستم بخورم. بسیار لاغر شدم و تا چند ماه بدنم چیزی درست حضم نمی کرد.
توی زمستون افتادم دنبال بدنسازی که قدرت از دست رفته رو برگردونم. من ادم ورزش سالنی نیستم
یه مدت رفتم و ول کردم و رفتم سراغ سنگنوردی و بدنسازی همزمان. مدل تمرینی سال های 97 تا 1401
تا عید خوب رفتم ولی افتاد مشکل ها
رفتیم ددر، ننو بستیم ولی گره ش شل بود و با باشن خوردم زمین و مهره های کمرم ملتهب شد
دیگه راه هم نمیتونستم برم
اینجا بود دیگه که کیلو کیلو میرفتم بالا
حس میردم کوه من رو تعریف میکنه و بدون کوه هیچی نیستم و احساس کافی نبودن زیادی داشتم
دیدن استاگرام های ورزشی و یا صعود های دوستام اذیتم میکرد
اخر هفته ها همش بیشرون و مهمونی ... و اوضاع هعی بدتر میشد
ت ااینکه دیدم خیلی اوضاع خرابه
میدونستم طبیعت حال منو خوب میکنه ولی نمیتونستم کوه برم تا اینکه به این نتیجه رسیدم برم کمپینگ بغل ماشین
بدون راه رفتن و کوله کشی مدت طولانی توی طبیعت
جواب داد. حال روحیم بهتر شد. کلی کمپ رفتم و کارای جدید کردم. اضافه کاری رو کم کردم و بالاخره موفق اینستام رو ببندم. توی 3 ماه بهتر شدم و از تیر برگشتم به سیستم تمرینی
یه قلعه دختر رفتم که خیلی بهم فشار اومد
یه شبمانی روی قله سرکچال کردیم که خیی خوب بودم
و بعدش دماوند شمالی به جنوبی